جدول جو
جدول جو

معنی پردخت کردن - جستجوی لغت در جدول جو

پردخت کردن
خالی کردن پرداخته کردن
تصویری از پردخت کردن
تصویر پردخت کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پردخته کردن
تصویر پردخته کردن
تهی کردنخالی کردن صافی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
جلا دادن برق انداختن پاک کردن زنگ فلز روشن و تابان کردن صیقل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرداخت کردن
تصویر پرداخت کردن
صیقل زدن، زنگ چیزی را زدودن، جلا دادن، در بانکداری پول دادن به کسی دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرداخت کردن
تصویر پرداخت کردن
((~. کَ دَ))
جلا دادن، برق انداختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرداخت کردن
تصویر پرداخت کردن
Defray, Pay, Repay
دیکشنری فارسی به انگلیسی
оплачивать , платить , выплатить
دیکشنری فارسی به روسی
оплачувати , платити , повернути
دیکشنری فارسی به اوکراینی
จ่าย , ชำระเงิน , ชำระเงิน
دیکشنری فارسی به تایلندی
भुगतान करना , भुगतान करना , भुगतान करना
دیکشنری فارسی به هندی
לשלם , להחזיר כסף
دیکشنری فارسی به عبری
পরিশোধ করা , পরিশোধ করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
ادائیگی کرنا , ادائیگی کرنا
دیکشنری فارسی به اردو
تادیه کردنکارسازی کردن ادا کردن (وام خود) پس دادن، جلا دادن صیقل دادن زنگ بردن، ساختن مرتب کردن فراهم کردن ترتیب دادن، آراستن زینت دادن، مقید شدنمقید گردیدن، خالی کردن تهی کردن، بانتها رسانیدن بانجام رسانیدن کامل کردن تمام کردن، گرفتنربودن، رفع کردن مرتفع ساختن (حجاب و غیره)، رای زدن انداختن مشورت کردن، بس کردن اکتفا کردن، -12 شرح دادنتوضیح دادن، ترک دادن، -14 ترک کردن، دور شدن، جدا شدن، -16 کشتن بقتل آوردن، با کسی در ساختن، نواختن ساز خواندن نغمه. -19 بر انگیختن،0 واگذار کردن،1 توجه کردناعتنا کردن، یا پرداختن از... فارغ شدنظسوده گشتن: (چون از آن (نواختن بربط) بپرداخت پیاله ای بخورد) (سمک عیار ج 1 ص 48) یا پرداختن به... . مشغول شدن: من صبح زود بکار خود خواهم پرداخت. یا پرداختن خانه. ساختن تمام کردن بنا، خالی کردن خانه: خانه از اغیار بپرداخت. یا پرداختن دفتر کتاب رساله. تدوین و تالیف کردن، یا پرداختن دل. دل بر گرفتندل کندن فارغ کردن دل صرفنظر کردن، منصرف گردیدن، عقده دل را خالی کردن، یا پرداختن عمر. باخر رسیدن عمر بپایان رسیدن عمر. یا خانه جای پرداختن، مردن در گذشتن، یا سخن پرداختن، زبان آوری کردن سخن گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پردگی کردن
تصویر پردگی کردن
مستور کردنمحتجب کردن پرده نشین کردن تستیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پردخت شدن
تصویر پردخت شدن
تهی شدن خالی شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرست کردن
تصویر پرست کردن
پرستنده کردن: (وندر رضای او گه و بیگه بشعر زهد مر خلق را پرست کنم علم و حکمتش) (ناصر خسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
غایب گشتن غیبت کردن محجوب شدن محجوب ماندن اغشا، روگرفتن پوشیدن روی با حجاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پخت کردن
تصویر پخت کردن
پختن طبخ کردن (این نانوایی پخت نمی کند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرت کردن
تصویر پرت کردن
حواس کسی را مختلط کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرت کردن
تصویر پرت کردن
دور افکندن، انداختن کسی یا چیزی از بالا به پایین یا از جایی به جای دیگر
فرهنگ فارسی عمید