- پردخت کردن
- خالی کردن پرداخته کردن
معنی پردخت کردن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تهی کردنخالی کردن صافی کردن
جلا دادن برق انداختن پاک کردن زنگ فلز روشن و تابان کردن صیقل کردن
صیقل زدن، زنگ چیزی را زدودن، جلا دادن، در بانکداری پول دادن به کسی دادن
Defray, Pay, Repay
оплачивать , платить , выплатить
bezahlen, zurückzahlen
оплачувати , платити , повернути
płacić, spłacić
支付 , 还款
pagar, reembolsar
pagare, rimborsare
sufragar, pagar, reembolsar
payer, rembourser
betalen, terugbetalen
จ่าย , ชำระเงิน , ชำระเงิน
membayar, membayar kembali
دفع , يدفع
भुगतान करना , भुगतान करना , भुगतान करना
לשלם , להחזיר כסף
支払う , 返済する
지불하다 , 상환하다
ödemek, geri ödemek
পরিশোধ করা , পরিশোধ করা
ادائیگی کرنا , ادائیگی کرنا
تادیه کردنکارسازی کردن ادا کردن (وام خود) پس دادن، جلا دادن صیقل دادن زنگ بردن، ساختن مرتب کردن فراهم کردن ترتیب دادن، آراستن زینت دادن، مقید شدنمقید گردیدن، خالی کردن تهی کردن، بانتها رسانیدن بانجام رسانیدن کامل کردن تمام کردن، گرفتنربودن، رفع کردن مرتفع ساختن (حجاب و غیره)، رای زدن انداختن مشورت کردن، بس کردن اکتفا کردن، -12 شرح دادنتوضیح دادن، ترک دادن، -14 ترک کردن، دور شدن، جدا شدن، -16 کشتن بقتل آوردن، با کسی در ساختن، نواختن ساز خواندن نغمه. -19 بر انگیختن،0 واگذار کردن،1 توجه کردناعتنا کردن، یا پرداختن از... فارغ شدنظسوده گشتن: (چون از آن (نواختن بربط) بپرداخت پیاله ای بخورد) (سمک عیار ج 1 ص 48) یا پرداختن به... . مشغول شدن: من صبح زود بکار خود خواهم پرداخت. یا پرداختن خانه. ساختن تمام کردن بنا، خالی کردن خانه: خانه از اغیار بپرداخت. یا پرداختن دفتر کتاب رساله. تدوین و تالیف کردن، یا پرداختن دل. دل بر گرفتندل کندن فارغ کردن دل صرفنظر کردن، منصرف گردیدن، عقده دل را خالی کردن، یا پرداختن عمر. باخر رسیدن عمر بپایان رسیدن عمر. یا خانه جای پرداختن، مردن در گذشتن، یا سخن پرداختن، زبان آوری کردن سخن گفتن
مستور کردنمحتجب کردن پرده نشین کردن تستیر
تهی شدن خالی شدن
پرستنده کردن: (وندر رضای او گه و بیگه بشعر زهد مر خلق را پرست کنم علم و حکمتش) (ناصر خسرو)
غایب گشتن غیبت کردن محجوب شدن محجوب ماندن اغشا، روگرفتن پوشیدن روی با حجاب
پختن طبخ کردن (این نانوایی پخت نمی کند)
حواس کسی را مختلط کردن
دور افکندن، انداختن کسی یا چیزی از بالا به پایین یا از جایی به جای دیگر